فردوسی؛ نگاهبان زبان فارسی و روایت‌گر هویت فرهنگی ایران

0
2

فردوسی؛ نگاهبان زبان فارسی و روایت‌گر هویت فرهنگی ایران

فردوسی؛ نگاهبان زبان فارسی و روایت‌گر هویت فرهنگی ایران –

تهران- ایرنا- فردوسی، نگاهبان زبان فارسی و روایت‌گر هویت فرهنگی ایران، در شاهنامه خود نه تنها زبان پارسی را پاس داشته که هویت فرهنگی ایران را نیز به تصویر کشیده است. به گفته استادان ادبیات و ایرانشناسی، میراث فردوسی فراتر از یک اثر ادبی است و پیوندی استوار میان زبان، فرهنگ و تاریخ ایران‌زمین برقرار می‌کند که همچنان در پهنه ایران فرهنگی تأثیرگذار و قابل بررسی است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، بیست‌وپنجم اردیبهشت‌ماه، روز پاسداشت زبان فارسی و بزرگ‌داشت حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعر پارسی‌گوی و پدیدآورنده شاهنامه، بهانه‌ای است تا بار دیگر به جایگاه سترگ او در پایداری زبان و فرهنگ ایران‌زمین بنگریم. فردوسی در روزگاری که زبان پارسی در سایه فراموشی و فرسایش بود، با آفرینش شاهنامه، نه‌تنها آن را زنده نگاه داشت، بلکه بن‌مایه‌ای نیرومند برای پایداری اندیشه و منش ایرانی فراهم آورد. شاهنامه تنها سرگذشتی آهنگین از شاهان و پهلوانان کهن نیست، بلکه آیینه‌ای‌ از فرهنگ یک سرزمین دیرینه‌سال است که با ادبیات شکوهمند و نگاه ژرف به زندگی انسانی، توانسته است در گذر سده‌ها جای خود را در جان و زبان مردم نگاه دارد و آوازه‌اش را به فراسوی مرزهای ایران بگستراند. به مناسبت بزرگداشت حکیم فردوسی، ایرنا در میزگردی با موضوع «فردوسی، شاهنامه و میراث او در گستره فرهنگی ایران»، میزبان محمود جعفری دهقی رئیس انجمن ایران شناسی و استاد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، ابراهیم خدایار دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس و پژوهشگر ادبیات فارسی در آسیای میانه و سیامک صدیقی دانش آموخته دکترای زبان ادبیات فارسی، استاد دانشگاه، نویسنده و منتقد ادبی، بود تا از فردوسی، شاهنامه و تأثیرات فرهنگی، نقش آن در نگهداری زبان پارسی و پیوندش با هویت ایرانی و جایگاهش در جهان امروز، سخن بگویند. جعفری دهقی، با طرح این سوال که «میراث فردوسی و شاهنامه» به چه معناست؟ گفت: با پاسخ دادن به این سوال است که می‌توانیم ببینیم این میراث در پهنه ایران فرهنگی تا چه اندازه تأثیرگذار و تا چه حد قابل پیگیری و جست‌وجو است. این استاد دانشگاه ادامه داد: برای این منظور، ابتدا نگاهی کردم به این‌که شاهنامه به‌عنوان یک اثر، خود چه نوع میراثی است؟ یعنی شاهنامه با چه هدفی پدید آمده؟ و محتوای اصلی آن چیست؟ از همین رو، به دوره‌ای نگاه کردم که به نظرم، هسته اصلی تفکر ایرانی در آن شکل گرفته است و این دوره احتمالاً به حدود هزاره اول پیش از میلاد بازمی‌گردد. جعفری دهقی توضیح داد: این سرزمین که ما از آن سخن می‌گوییم، از نظر دامنه فرهنگی، سرزمینی حیرت‌انگیز است و این گفته با اسناد و شواهد همراه است؛ این‌که از هزاره اول پیش از میلاد سخن می‌گویم، به این دلیل است که تمدن‌هایی در این سرزمین وجود داشته‌اند که حتی به دوره‌های پیش از آن بازمی‌گردند؛ شما بهتر می‌دانید که آثار آن تمدن‌ها را باستان‌شناسان حفاری کرده‌اند و در معرض قضاوت مردم قرار داده‌اند. به نظر من، از زمانی که در این سرزمین حکومت رسمی شکل گرفت، یعنی از دوران مادها که تمدن‌های پراکنده‌ای که در این منطقه وجود داشتند، گرد هم آمدند و یک حکومت مرکزی پدید آوردند، اندیشکده‌ای از تلاقی این فرهنگ‌ها پدید آمد و اندیشکده ایرانشهری، یا به تعبیری «ایرانشهر»، از همین‌جا شکل گرفته است. این‌که در این اندیشکده چه اندیشه‌هایی مطرح بوده را در ادامه اشاره خواهم کرد اما در این اندیشکده، مسائلی بسیار مهم در حوزه تفکر انسانی شکل گرفته‌اند؛ از جمله اسطوره‌هایی که امروز در اختیار داریم، و حماسه‌هایی که در دوره‌های بعدی پدید آمده‌اند، در همین بستر فکری به وجود آمده‌اند. این استاد دانشگاه تهران افزود: پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که اصلاً چرا حماسه ملی ایران ایجاد شد؟ چون وقتی می‌خواهیم درباره شاهنامه سخن بگوییم، لازم است نخست به این سؤال پاسخ دهیم که چرا چنین حماسه‌ای شکل گرفت؟ جعفری دهقی با اشاره به تعریف حماسه گفت: با توجه به تعریفی که از حماسه در اختیار داریم، معمولاً گفته می‌شود که حماسه زمانی شکل می‌گیرد که دولت‌هایی تأسیس شده باشند و در دل این دولت‌ها، قهرمانانی پدید آیند که بخواهند از کشور، از مرزهای آن، و از هویت آن دفاع کنند. در چنین شرایطی است که ما شاهد شکل‌گیری حماسه خواهیم بود. وی گفت: وقتی به عصر هخامنشی می‌رسیم، یکی از بزرگ‌ترین امپراتوری‌های جهان باستان را در ایران داریم؛ امپراتوری‌ای که حتی امروز هم همگان معترف‌اند که پدیده‌ای عظیم و سترگ در تاریخ جهان باستان بوده است. اما با یورش اسکندر مقدونی به این سرزمین و به مشرق‌زمین به طور کلی، و با سقوط شاهنشاهی هخامنشی، به طور طبیعی نیاز به بازنگری در حماسه‌های ایرانی به وجود آمد. به‌ویژه در دوره اشکانیان، این نکته برای جامعه ایرانی روشن شد که جامعه نیاز دارد به حماسه‌هایش بازگردد و آن‌ها را مرور کند. اما چرا؟ علتش این است که هرگاه یک جامعه احساس کند مورد تحقیر قرار گرفته، یا کوچک شمرده می‌شود، یا آن‌گونه که باید، درست به جهان معرفی نمی‌شود، در آن زمان است که نیاز به حماسه احساس می‌شود. رئیس انجمن ایرانشناسی در ادامه اظهار داشت: علت این نیاز در این است که حماسه‌ها روایت می‌کنند که ما چه کسانی بوده‌ایم، چه صفات اخلاقی‌ای داشته‌ایم، و چه قهرمانی‌هایی برای حفظ سرزمین خود انجام داده‌ایم. بنابراین، ما نخستین نشانه‌های حماسه ملی ایران را در دوره اشکانی مشاهده می‌کنیم. این‌که چه کسانی این حماسه‌ها را معرفی و تبلیغ کرده‌اند، بر اساس گفته مورخان و شواهد موجود، گروهی بوده‌اند به نام «گوسان‌ها». این افراد برای روایت داستان‌های حماسی، شهر به شهر می‌گشتند و این قصه‌ها را همراه با آواز و موسیقی برای مردم نقل می‌کردند. وی افزود: این نخستین‌بار است که با هسته‌های اولیه حماسه مواجه می‌شویم، زیرا بعدها می‌بینیم که برخی از داستان‌های شاهنامه، پیش از آن‌که فردوسی به آن‌ها بپردازد، در سرزمین‌های دیگر نیز شناخته شده بودند. برای مثال، در متون سُغدی، ما داستان رستم را داریم. بسیاری از این داستان‌ها، در پهنه ایران فرهنگ قبلاً شناخته شده بوده‌اند. جعفری دهقی ادامه داد: بار دوم که توجه به حماسه‌ها جلب می‌شود، پس از ورود اعراب به ایران است. ایرانیان، به دلیل شعار ارزشمندی که اسلام با خود به همراه داشت، اسلام را با آغوش باز پذیرفتند. زیرا شعار اسلام این بود: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (سوره حجرات، آیه ۱۳) ؛ یعنی هیچ تفاوتی میان سیاه و سفید، فقیر و غنی، عرب و عجم نیست و تنها ملاک برتری، تقواست. این شعار، بسیار والا بود و ایرانیان نیز به همین دلیل آن را پذیرفتند. اما کسانی که بعدها خواستند این شعارها را عملی کنند، درست عمل نکردند. وقتی به دوران اموی می‌رسیم، شاهد برخوردهایی دیگر هستیم و می‌بینیم که موضوعاتی مانند برتری نژادی عرب بر عجم، دوباره مطرح می‌شود. در این‌جا، حماسه‌ها بار دیگر شکل تازه‌ای به خود می‌گیرند و تجدید می‌شوند. این استاد دانشگاه با بزنگاه دانستن این دوره زمانی گفت: این همان زمانی است که شاهنامه‌سرایی آغاز می‌شود. دقیقی (ابو منصور محمد بن احمد توسی شناخته‌شده به دقیقی، زاده ۳۲۰ – مرگ میان سال‌های ۳۵۶-۳۵۹ خورشیدی) ، نگارش شاهنامه را آغاز می‌کند و سپس فردوسی، آن را به شکلی عالی تکمیل می‌کند. این روند ادامه می‌یابد. این تاریخ شکل‌گیری حماسه در ایران است که با فردوسی به اوج خود می‌رسد. وی رویکردهای حماسه را اجتماعی دانست و اضافه کرد: اگر امروز هم می‌بینیم که توجه به شاهنامه افزایش یافته، باز به‌دلیل همین شرایط است. زیرا می‌بینیم جهان بیرون، ما را به شکل نادرستی معرفی می‌کند. درباره ما قضاوت غلط می‌شود، برداشت‌های اشتباه صورت می‌گیرد، و ما می‌خواهیم خود را به‌درستی معرفی کنیم. می‌خواهیم بگوییم که نیاکان ما انسان‌هایی راست‌گو، درست‌کردار، قهرمان و حامی راستی و پاکی بوده‌اند. محتوای شاهنامه به‌هرحال از بخشی آغاز می‌شود که در واقع پادشاهی اسطوره‌ای ایران را روایت می‌کند. داستان با کیومرث آغاز می‌شود و به‌ترتیب ادامه می‌یابد با هوشنگ، طهمورث، جمشید، تا می‌رسیم به ضحاک و قیام کاوه، و سرانجام به کمک کاوه و فریدون، ضحاک دربند می‌شود. شاهنامه، سرزمین بی‌مرز است خدایار، با اشاره به حضور حضرت فردوسی در ذهن، زبان و زندگی مردمان آسیای میانه، گفت: فردوسی خود می‌گوید «از ایرانشهر بناهای آباد گردد خراب/ ز باران، ز گردش آفتاب/ بنا کردم از نظم، کاخی بلند/ که از باد و باران نیابد گزند/ نمیرم از این پس که من زنده‌ام/ که تخم سخن را پراکنده‌ام» و اگر بخواهم شاهنامه بزرگ را در یک گزاره کوتاه خلاصه کنم، باید بگویم: شاهنامه، سرزمین بی‌مرز است. یکی از شاعران بزرگ آن منطقه، خانم گلرخسار صفی‌آوا، برداشتی زیبا از این کتاب دارد: شاهنامه، وطن نامیراست؛ وطنی که هر کس اگر برخی عناصر آن را در خود احیا کند، می‌تواند شهروند آن وطن شود. وی با اشاره به سخنان جعفری دهقی، اضافه کرد: نخستین عنصر گران‌مایه این وطن، خِرَد است: «فریدون فرخ فرشته نبود/ به مشک و به عنبر سرشته نبود/ به داد و دهش یافت آن نیکویی/ تو داد و دهش کن، فرشته تویی» این عناصر، بخشی از فرهنگ مشترک این گستره‌اند. جالب این‌که برخلاف برچسب‌های ناروایی که برخی به شاهنامه می‌زنند، این اثر هرگز به جانب‌داری از یک نژاد خاص نپرداخته، هرچند خود برخاسته از یک نژاد است. برای همین، حتی مخالفان آن نیز سرگذشت خود را در دفتر شاهنامه می‌یابند؛ از جمله ترکان آن منطقه که شاهنامه را گویی سرگذشت خود نیز می‌دانند. به همین دلیل است که شاهنامه از همان آغاز، در آن مناطق، هواخواهان بسیاری داشته است. دانشیار دانشگاه تربیت مدرس، علت این مسئله را بی‌مرز بودن شاهنامه دانست و اظهار داشت: جغرافیایی که شاهنامه ترسیم می‌کند، به‌ویژه در بخش اسطوره‌ای آن، دقیق و نقشه‌محور نیست؛ بلکه گویی اسطوره‌ای جهانی‌ست که فقط به ایران تعلق ندارد. به‌عنوان مثال، هنگامی که فریدون می‌خواهد جهان را میان فرزندانش تقسیم کند، می‌خوانیم: «نهفته چو بیرون کشید از نهان/ به سه بخش کرد آفریدون جهان/ یکی روم و خاور، دگر ترک و چین/ سوم دشت گردان و ایران زمین» در این تقسیم‌بندی، همه جهان در این سه اقلیم جای می‌گیرد. سلم، روم و سرزمین اسلاوها (سقلاب) را می‌گیرد؛ تور، توران‌زمین را؛ و ایرج، دل این سرزمین، ایران را. وی افزود: از این منظر، می‌توان گفت جهان در نگاه شاهنامه، جهانی‌ست که همه فرزندان فریدون، یعنی مردمان جهان، با هم برادرند. این نگاه، نکته‌ای بسیار مهم است: به‌جای آن‌که شاهنامه را تنها از دریچه نگاه منوچهر یا جنگ‌های ایران و توران و نبرد رستم و افراسیاب ببینیم، می‌توانیم کمی به عقب برگردیم و جهان را از نگاه خود فریدون و سه پسر او یعنی سه برادر هم‌خون ببینیم. بسیاری از پژوهشگران و شاعران آسیای میانه هم همین نگاه را داشته‌اند. مثلاً گلرخسار صفی‌آوا در شعر زیبایی به نام «ایران و توران» دقیقاً همین زاویه دید را دارد. او پا را از مرزهای ایرانشهری فراتر می‌گذارد و می‌گوید: بیایید جهان را از چشم فرزندان فریدون ببینیم. در آن‌جا، دیگر همه مردم منطقه ایران و توران هم‌دید هستند: الا ایران الا توران شما یک بحر و دو ساحل شما دو دیده و یک دل شما یک جان و یک روحید شما از هجر مجروحید شما هم قافیه هم قافله همزاد و بنیادید شما محزون ترین یادید یاد کاهل تاریخ یاد خسته هجران الا ایران الا توران شما هم دیده هم دید فریدونید شما پیوند جاوید فریدونید شما از خون و از جان فریدونید شما ایران و توران فریدونید خدایار افزود: وقتی چنین نگاهی حاکم باشد، صلح، آرامش و دیگرخواهی جای جنگ و خون‌خواهی را می‌گیرد. این چشم‌انداز، هم‌زمان با شکل‌گیری خود شاهنامه نیز در فضای فرهنگی آن منطقه بازتاب داشته است. خردورزی و گفت‌وگو، میراث و خواسته فردوسی برای ایران است صدیقی، درباره فردوسی و بهره‌گیری از نگرش او در دنیای امروز گفت: سعدی گفته است: هر کس به زمان خویشتن بود من سعدی آخرالزمانم. این بی زمان بودن اندیشه در شعر فردوسی نیز جالب است، چرا که فردوسی هم‌زمان با درک ویژه‌ای از عصر خود، به جهانی فراتر از مرزهای ایران اشاره کرده است. وی افزود: یکی از مهم‌ترین و چالش‌برانگیزترین مسائلی که این روزها با آن روبه‌رو هستیم، موضوع «گفت‌وگو» یا همان «مذاکره» است. این پرسش پیش می‌آید که آیا فردوسی نیز در شاهنامه به مساله‌ گفت‌وگو پرداخته است؟ آیا به آن اندیشیده یا نه؟ این استاد ادبیات فارسی با اشاره به خردوزی در شعر سبک خراسانی گفت: فردوسی، چنان‌که استادان بزرگوار نیز پیش‌تر بیان کردند، نماینده‌ برجسته‌ سبک خراسانی است؛ سبکی که در برابر سبک عراقی، بیشتر بر عینیت، خردورزی و نگاه بیرونی تکیه دارد. فردوسی شاعری خردگرا و واقع‌نگر است. صدیقی با اشاره به موضوع گفت‌وگو در شاهنامه، اظهار داشت: در بخشی از شاهنامه، هنگامی که فریدون تصمیم می‌گیرد جهان را میان سه فرزندش، سلم، تور و ایرج، بخش کند، با روایتی نمادین و شنیدنی روبه‌رو می‌شویم. فریدون، در هیبتی دیوگون ظاهر می‌شود تا واکنش پسرانش را بیازماید. نخست نزد سلم می‌رود. سلم، با دیدن آن چهره‌ی هراس‌انگیز، راه گریز را برمی‌گزیند. فریدون در پاسخ، سرزمین روم را به او می‌بخشد. سپس نزد تور می‌رود. تور، بی‌درنگ شمشیر می‌کشد و آماده‌ جنگ می‌شود. فریدون، سرزمین توران یا همان شرق ایران را به او می‌سپارد. سرانجام نزد ایرج می‌رود. ایرج نه می‌گریزد و نه شمشیر می‌کشد، بلکه پیشنهاد گفت‌وگو می‌دهد و می‌گوید بهتر است با هم سخن بگوییم و به تفاهم برسیم. در پاسخ، فریدون پادشاهی ایران را به او می‌سپارد. وی با تشریح این داستان از شاهنامه گفت: در این روایت نمادین، ایران به فرزندی می‌رسد که اهل گفت‌وگو است، نه جنگ. شاید از همین‌روست که در طول تاریخ، تا پیش از دوره‌ صفویه، بیشترین درگیری‌های ایران با شرق، یعنی سرزمین توران، رخ داده است، نه با روم. از دوره‌ صفویه به بعد، دلایل گوناگون سبب شد جبهه‌ جنگ به غرب کشیده شود. صدیقی ادامه داد: به باور من آنان که راه جنگ و خشونت را برمی‌گزینند و خرد را به کناری می‌نهند، شاید در پیوندشان با این سرزمین، باید تردید کرد یا دست‌کم، نشانه‌ای از گسست هویتی را در ایشان دید.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید